شکاف
این چنین با غرور و خود پرستی موجودی سپاهی در مقابل خداپرستی وحق شکل گرفته و باطل را رقم میزند. و این چنین باطلی که سر خود را مقابل انسان بر زمین نگذاشت و دشمنی او را در دل خود داشت به فکر گمراهی انسان افتاده و قسم یاد میکند، قسم یاد میکند که تنهایی خود را در آتش عذاب، با فریب فرزندان انسان از بین خواهد برد و آفریدگار نیز قسم یاد می کند که هر کس از باطل پیروی کند او را نیز در عذاب خواهد کرد و به باطل مهلت میدهد، مهلتی به درازای «الی وقت معلوم». واین چنین است که حق همیشگی است و باطل فانی. باطل در هر زمانی به یک صورت در ظاهری از دوستی به دشمنی با انسان پرداخته و گاهی او را با با برادر کشی فریب داده وگاهی با زنده به گور کردن دختران، گاهی با پرستیدن بت ها و موجوداتی که آفریده دستان خودش است، گاهی با پرستش خورشید و ماه و ..، وگاهی اورا با غرور وتکبر به پستی میکشد. وحال نبرد حق وباطل به دورهای میرسد، دورهای که در این دوره حق در چهرهی محمد و در سپاهی از نور وایمان و باطل در چهرهی ابوسفیان و در سپاهی از ظلمت و ضلالت در مقابل هم قرار گرفته و درگیری حق و باطل شدت میگیرد و در نبرد اولیه وجهاد اصغر سپاه باطل در مقابل سپاه حق به زانو درآمده و شکست میخورد، اما باطل که خود توان درگیری رو در رو را ندارد رو به نیرنگ آورده و با سپاهی در شکاف پشت کوه مخفی شده و منتظر فرصتی برای ضربه زدن به سپاه حق است وحال در این سوی میدان سپاهیان حق باید نبرد جدیدی را آغاز کنند وآن نبرد با دشمنی است که به یاری باطل ظاهر آمده و از درون آنها شروع به لشکر کشی میکند و سپاهی که باید به دستور ولی ونبی ورهبرخویش در کوه استقرار داشته و مواظب حرکات دشمن میبود، را با دنیا طلبی و رنگ وبودادن به غنائم جنگی آن ها را از بالا به پایین میکشد ودشمنی که در شکاف منتظر چنین فرصتی بود حال از این فرصت استفاده کرده و از شکاف استفاده کرده ومردم عادی را که حرف رسول وولی خویش را فراموش کردند را از پشت مورد حمله قرار میدهد ومدتی طول کشید وسپاه عقب نشینی کرده ، حال سپاه حق نظاره گر صدماتی است که نفس ودنیا طلبی برای آنها به وجود آورده وآن شهادت حمزه وتعدادی از سربازان اسلام وزخمی شدن حق ویارانش است و در این حال رسول مهربانی با تمام زخمهایش به نصیحت کردن مردم میپردازد واین چنین مردم را از گرایش به باطل و فراموشی حق بر حذر میدارد. و حال به زمان خود میرسیم باطل هنوز به بطالت خویش ادامه میدهد وحق نیز به حقانیت خویش ادامه میدهد. باطل به دنبال زمین گیرکردن مردم و پایین آوردن آنها از کوه حمایت از «نظام وولایت» است تا لااقل شایداین چنین بتواند بر حق غلبه کند. ولی این مردم ، مردم عادی جنگ احد نیستند که به سادگی دنیا پرستی را قبول کنند و زروزیورهای فانی دنیا آنان را فریب دهد، اینان سپاهیانی هستند که زندگی راحت، سفرههای رنگین و... را در مقابل ایستادن استوار در کوه ولایت وحمایت از آن، از یاد بردهاند و راحتی برای آنها زندگی تحت نگاه رضایت رهبرشان است. وحال دشمن عیار واقعی این مردم عادی را سنجیده و این را فهمیده که یارای مقابله با این سپاه عظیم را نداشته وحتی دشمن درون نیزتوانایی روی گرداندن این مردم از حق را ندارد ولی شکافی مییابد شکافی به مانند شکاف جنگ احد وبا مشاهده اختلافات برخی از مسئولین وشکاف ایجاد شده در میان آنها به فکر ضربه زدن از این شکاف به نظام افتاده ودر این زمان این مردم عادی نیستند که رهنمودهای «ولی» خویش را نادیده بگیرند برخی از مسئولین اند که در صحنه جهاد اکبر خود را باختهاندوتوانایی درک دشمن را ندارند باعث ناراحتی « ولی» شده و باز ولایت آنها را نصیحت میکند ولی خروش مردم و این سپاهیانی که چشم به امر ولی دارند قاعله را به گونهای دگر رقم خواهند زد و اگر« احدی » دیگر در کارباشد با گوش سپردن به نصایح و رهنمودهای رهبر خویش وعملی کردن این رهنمودها شکاف ایجاد شده میان مسئولین را پر کرده و موجبات غم را برای سفیانیان زمان رقم زده و حق را نمایان کرده وباطلی که مانند کفی بر روی آب است را برای همیشه از بین خواهند برد چرا که «إن الباطل کان زهوقا»